ایمپلنت دندانی در حال حاضر به عنوان یک گزینه درمانی مناسب برای جایگزینی دندان های از دست رفته شناخته شده اند. پایداری اولیه ایمپلنت، عاملی کلیدی است که بر میزان بقاء این ایمپلنت دندانی تأثیر می گذارد. پایداری اولیه به صورت ارزیابی جابجایی بین استخوان و ایمپلنت دندان پس از قرار دادن آن، تعریف می شود. کیفیت و کمیت استخوان فک می تواند پایداری ایمپلنت دندان را تحت تأثیر قرار دهد. بر اساس مورفولوژی و توزیع استخوان اسفنجی و قشری، استخوان را به 4 نوع متمایز طبقه بندی کرده اند. استخوان نوع 1 عمدتا از استخوان متراکم تشکیل شده است، در حالیکه نوع 4 عمدتا از استخوان اسفنجی سست تشکیل شده است. مطالعات متعدد نشان می دهد که بین طبقه بندی L & Z و پایداری ایمپلنت اولیه همبستگی وجود دارد. با این حال، این طبقه بندی ذهنی است، زیرا بر مبنای ارزیابی رادیوگرافی و حس لامسه جراح در طی عمل استئوتومی است. بنابراین، این طبقه بندی برای ایمپلنت دندان چندان قوی نیست.
مواد و روش ها
A. حداقل 18 ساله
B. وجود مناطق بی دندان که به ایمپلنت نیاز دارند.
C. با حجم استخوان کافی برای قرار دادن ایمپلنت (قطر 5/0 میلیمتر و طول 9 میلیمتر).
D. سالم بدون بیماری سیستمیک کنترل نشده.
E. قادر به امضای آگاهانه رضایتنامه
معیار خروج برای بیماران
A. سابقه قبلی شیمی درمانی یا پرتودرمانی.
B. سیگاری شدید (بیش از 10 سیگار در روز).
C.پریودنتیت مزمن یا تهاجمی
D. تحت درمان با بیسفسفونات ها.
E. باردار یا پرستار.
F. قبل از جراحی ایمپلنت تحت پیوند استخوان و بافت نرم قرار گرفته.
G. سه ماه قبل از جراحی ایمپلنت تحت استخراج دندان قرار گرفته.
ارزیابی پیش از عمل کاشت ایمپلنت
ارزیابی رادیوگرافی
تجزیه و تحلیل آماری
نتایج:
ضخامت متوسط استخوان متراکم کرستال ، متراکم باکولینگوال و استخوان اسفنجی
متغیر |
میانگین ± SD |
||
کل (n = 19) |
مرد (n = 9) |
زن (n = 10) |
|
ISQ |
75.29 ± 8.76 |
78.92 ± 5.26 |
72.02 ± 10.18 |
ضخامت استخوان متراکم کرستال |
1.41 ± 0.48 |
1.52 ± 0.27 |
1.31 ± 0.61 |
ضخامت استخوان متراکم باکولینگوال در 3 میلی متر |
3.73 ± 0.89 |
3.83 ± 0.94 |
3.63 ± 0.87 |
ضخامت استخوان متراکم باکولینگوال در 6 میلی متر |
4.44 ± 0.72 |
4.32 ± 0.37 |
4.54 ± 0.94 |
ضخامت استخوان متراکم باکولینگوال در 9 میلی متر |
5.35 ± 1.03 |
5.05 ± 0.79 |
5.61 ± 1.18 |
ضخامت استخوان اسفنجی در 3 میلی متر |
6.15 ± 1.69 |
6.14 ± 1.63 |
6.16 ± 1.83 |
ضخامت استخوان اسفنجی در 6 میلی متر |
7.06 ±2.07 |
7.05 ± 2.7 |
7.08 ± 1.45 |
ضخامت استخوان اسفنجی در 9 میلی متر |
6.73 ± 2.12 |
6.48 ±2.63 |
6.95 ± 1.65 |
نسبت ضخامت استخوان متراکم به اسفنجی در 3 میلی متر |
0.64 ± 0.2 |
0.64 ± 0.16 |
0.64 ± 0.25 |
نسبت ضخامت استخوان متراکم به اسفنجی در 6 میلی متر |
0.69 ±0.29 |
0.72 ±0.35 |
0.67 ± 0.24 |
نسبت ضخامت استخوان متراکم به اسفنجی در 9 میلی متر |
0.92 ±0.49 |
0.98 ±0.65 |
0.86 ± 0.33 |
همبستگی بین مقادیر ISQ و ضخامت استخوان متراکم کرستال ، متراکم باکولینگوال و استخوان اسفنجی و نسبت ضخامت استخوان متراکم به استخوان اسفنجی
همبستگی مثبت و معنی داری بین ضخامت استخوان متراکم کرستال و ISQ در 0.885 = r ((P <0.001) وجود داشت. به طور مشابه، ضخامت استخوان متراکم باکولینگوال در 3 میلی متر به طور معنی داری به ISQ ، (P = 0.018) مرتبط بود. با این حال، تفاوت معنی داری بین ضخامت استخوان متراکم باکولینگوال در 6 و 9 میلیمتر پایین تر از استخوان کرستال و ISQ ، (P = 0.495، P = 0.373) وجود نداشت.
هیچ ارتباطی بین ضخامت استخوان اسفنجی در 3، 6 و 9 میلیمتر و مقادیر ISQ مشاهده نشد. (P = 0.697، P = 0.293 و P = 0.056). نسبت استخوان متراکم به استخوان اسفنجی با نسبت ضخامت آنها مشخص شد. همبستگی مثبت بین نسبت ضخامت استخوان متراکم به ضخامت اسفنجی در 3 میلیمتر و ISQ ، (P = 0.034) یافت شد، اما هیچ ارتباطی در 6 و 9 میلیمتر مشاهده نشد (P = 0.399، P = 0.082) (جدول 3).
جدول 3 همبستگی بین مقادیر ISQ و ضخامت استخوان متراکم کرستال ، متراکم باکولینگوال و استخوان اسفنجی و نسبت ضخامت استخوان متراکم به استخوان اسفنجی در تمام بیماران.
متغیر |
همبستگی بین ضریب پایداری ایمپلنت ، و متغیر ها |
|
تعداد ایمپلنت ها (n = 19) |
||
r |
P-value |
|
ضخامت استخوان متراکم کرستال |
0.885 |
<0.001a |
ضخامت استخوان متراکم باکولینگوال در 3 میلی متر |
0.535 |
0.018a |
ضخامت استخوان متراکم باکولینگوال در 6 میلی متر |
0.167 |
0.495 |
ضخامت استخوان متراکم باکولینگوال در 9 میلی متر |
0.217 |
0.373 |
ضخامت استخوان اسفنجی در 3 میلی متر |
-0.096 |
0.697 |
ضخامت استخوان اسفنجی در 6 میلی متر |
-0.254 |
0.293 |
ضخامت استخوان اسفنجی در 9 میلی متر |
-0.446 |
0.056 |
نسبت ضخامت استخوان متراکم به اسفنجی در 3 میلی متر |
0.488 |
0.034a |
نسبت ضخامت استخوان متراکم به اسفنجی در 6 میلی متر |
0.205 |
0.399 |
نسبت ضخامت استخوان متراکم به اسفنجی در 9 میلی متر |
0.409 |
0.082 |
mm نسبت استخوان متراکم به ضخامت استخوان اسفنجی در 3، 6، 9
در این مطالعه یک طبقه بندی ساده بر اساس Leckholm و Zarb برای طبقه بندی انواع استخوان به 4 گروه استفاده شد. گروه 1 ، نسبتی بیش از 0.75 داشت (0 تا 25 درصد از کل ضخامت استخوان، استخوان اسفنجی است، در حالی که 75 تا 100 درصد از کل ضخامت استخوان، استخوان متراکم است).
گروه 2: 0.50-0.75 (25-50٪ از کل ضخامت استخوان، استخوان اسفنجی است، که 75 تا 50 درصد از کل ضخامت استخوان ، استخوان متراکم است)؛ گروه 3: 0.25-0.50 (50-75٪ از کل ضخامت استخوان، استخوان اسفنجی است، در حالی که 25-50٪ از کل ضخامت استخوان ، استخوان متراکم است)؛ و گروه 4: 0-0.25 (75 تا 100 درصد از کل ضخامت استخوان، استخوان اسفنجی است، در حالیکه 25 تا 25 درصد از کل ضخامت استخوان، استخوان متراکم است).
در 3 میلیمتر پایینتر از استخوان کرستال ، ISQ در گروه 1 در مقایسه با ISQ ها در گروه 2 و گروه 3 بیشتر بود (گروه 1> گروه 2> گروه 3). پارامترهای استخوانی در 6 و 9 میلیمتر ، چنین شیبی برای ISQ نشان ندادند. در این مطالعه، نوع استخوانی گروه 4 یافت نشد (جدول 4).
جدول 4 رابطه بین نسبت ضخامت استخوان متراکم و استخوان اسفنجی در اعماق مختلف در زیر سطح استخوان کرستال و ISQ.
نسبت ضخامت استخوان متراکم به اسفنجی |
تعداد |
میانگین ± SD |
در 3mm |
||
• گروه 1: >0.7501 |
6 |
80.54 ± 7.11 |
• گروه 2: 0.5001–0.75 |
7 |
73.53 ± 9.45 |
• گروه 3: 0.2501–0.50 |
6 |
72.08 ± 8.28 |
• گروه 4: 0.0001–0.25 |
0 |
0 |
در 6mm |
||
• گروه 1: >0.7501 |
4 |
83.19 ± 2.30 |
• گروه 2: 0.5001–0.75 |
9 |
71.80 ± 10.51 |
• گروه 3: 0.2501–0.50 |
6 |
75.25 ± 4.93 |
• گروه 4: 0.0001–0.25 |
0 |
0 |
در 9mm |
||
• گروه 1: >0.7501 |
10 |
78.40 ± 6.41 |
• گروه 2: 0.5001–0.75 |
8 |
71.53 ± 10.69 |
• گروه 3: 0.2501–0.50 |
1 |
74.25 ± 0 |
• گروه 4: 0.0001–0.25 |
0 |
0 |
بحث پایداری اولیه ایمپلنت
پایداری اولیه ایمپلنت، بلافاصله بعد از قرار گرفتن ایمپلنت به طور مکانیکی به دست می آید. پایداری ایمپلنت ، تحت تاثیر میکرو حرکات القا شده زمانی که نیرویی بر روی ایمپلنت وارد می شود، قرار دارد.
به عنوان مثال، نیروهای غیر محوری می توانند منجر به جابجایی میکرویی (میکرومتری) ایمپلنت شوند و پس از آن، هنگامی که نیروها برداشته می شود، ایمپلنت به موضع اولیه برمی گردد.
اگر ایمپلنت در موقع قرار دادن به اندازه کافی تثبیت نشود، به جای استخوان یک بافت فیبری تشکیل می شود که می تواند منجر به شکست پیوند استخوان (osseointegration) و شکست ایمپلنت دندان شود. فاکتورهایی که می توانند پایداری ایمپلنت اولیه را تحت تاثیر قرار دهند عبارتند از:
طراحی سطح و طراحی ماکروسکوپیک ایمپلنت
تکنیک های جراحی
کیفیت استخوان در اطراف محل ایمپلنت
در مطالعه ما، ایمپلنت با اندازه و شکل یکسان از یک تولید کننده استفاده شد. علاوه بر این، استئوتومی و قرار دادن ایمپلنت توسط یک جراح مجرب با استفاده از دستورالعمل مشابهی انجام شد. بنابراین تنها عاملی که بر روی پایداری ایمپلنت در تحقیق ما تأثیر گذاشته، کیفیت استخوان در هر بیمار بود. میانگین ISQ 76.89 ± 8.76 (از 53.5 تا 85.5) بود. با توجه به میانگین ISQ که از مطالعه حاضر بدست آمد،
پایداری ایمپلنت اولیه خوب بود (با توجه به مطالعات متعددی که میزان موفقیت بالا با مقدار ISQ بیشتر از 60-65 نشان داده اند). همچنین روشن است که زمانیکه ایمپلنت در استخوان با کیفیت خوب قرار می گیرد، پایداری آن بالا است. Miyamoto و همکارانش نشان دادند که ضخامت خوب استخوان متراکم قبل از کاشت ایمپلنت پیش بینی کننده پایداری اولیه بالاست. علاوه بر این، مطالعات قبلی انجام شده روی مدل های استخوان مصنوعی و جسد انسانی، وجود همبستگی مثبت بین پایداری اولیه ایمپلنت و عرض استخوان کرستال در اطراف ایمپلنت را ثابت کرده اند. طراحی ایمپلنت یکی از عوامل موثر بر پایداری و نتایج بالینی است.
نتایج ما نشان داد که استفاده از طراحی خود قلاویز برای قرار دادن ایمپلنت های دندانی، مقادیر ISQ را افزایش می دهد. در هیچ یک از مطالعات بالینی، طرح ایمپلنت و مقدار ISQ آن مورد بررسی قرار نگرفته است. با این وجود، یک مطالعه در شرایط شبیه سازی شده بارگیری فوری با نیروی محوری، نشان داد که بهترین مقاومت را در برابر حرکت میکروسکوپیکی، ایمپلنت با شیار (دندانه) مربعی، و سپس ایمپلنت های با شیار های ذوزنقه ای و V -شکل ، دارند.
RFA با تکانه های مغناطیسی ، استحکام سطح مشترک ایمپلنت- استخوان را تعیین می کند. فرکانس رزونانس به صورت kHz اندازه گیری شده و به صورت عددی توسط (ISQ) ، (1-100) نشان داده شده است. ISQ بالاتر نشان دهنده یک ایمپلنت پایدارتر است .
ارزیابی سطوح استخوانی حاشیه ای از رادیوگرافی ها پس از پیگیری 20 ماهه نشان داد که تغییرات جزئی در استخوان حاشیه ای می تواند به طور قابل توجهی ISQ را کاهش دهد. RFA یک تکنیک غیر تهاجمی است که برای تشخیص از دست دادن استخوان حاشیه ای مناسب است.
علاوه بر این، گزارش شده است که یک ابزار عملی و اقتصادی برای ارائه اطلاعات ارزشمند در مورد سطح مشترک ایمپلنت - استخوان در هر مرحله از عمل کاشت ایمپلنت دندان است. در مطالعه حاضر ما نشان دادیم که ضخامت استخوان متراکم کرستال با ISQ بسیار مرتبط است .
علاوه بر این، همبستگی مثبت و معنی داری بین ISQ و عرض استخوان متراکم باکولینگوال و نسبت ضخامت استخوان متراکم به اسفنجی در 3 میلیمتر وجود داشت.
این یافته معتبر بودن استفاده از مقادیر ISQ به صورت بالینی برای تعیین مقدار استخوان در اطراف یک محل ایمپلنت را نشان می دهد. در RFA، طول نوار ارتعاشی یکی از عواملی است که بر فرکانس ارتعاش تأثیر می گذارد و در نتیجه ISQ تغییر می کند.
به نظر می رسد که هنگامی که ایمپلنت در یک بلوک در ارتفاع های مختلف قرار گیرد، مقدار RFA تغییر می کند. در مطالعه حاضر تنها پارامترهای استخوانی در 3 میلیمتر پایین تر از سطح استخوان کرستال می تواند به طور قابل توجهی با ISQ همبستگی داشته باشد.
علاوه بر این، نتایج حاصل از یک آزمایش شبیه سازی نشان می دهد که سستی در ناحیه گردن ایمپلنت می تواند مقدار RFA را در مقایسه با سایر مناطق عمیق تر ایمپلنت، کاهش دهد.
بنابراین، ما فرض کردیم که مورفولوژی استخوان در 6 و 9 میلیمتر پایینتر از استخوان کرستال، قادر نیست فرکانس ارتعاش تحت شرایط فیزیولوژیکی طبیعی را به درستی نشان دهد.
علاوه بر این، مشاهده شده که تنها در سطح 3 میلی متر، مقادیر ISQ با طبقه بندی استخوانی مورد استفاده در این مطالعه همبستگی دارد. مطالعات بیشتر ضروری است، زیرا مطالعه بالینی در مورد رابطه بین RFA و نسبت حجم استخوان کرستال و باکولینگوال در عمق های مختلف وجود ندارد.
در مطالعه حاضر، ISQ های فک بالای خلفی 11.76٪ بیشتر از مقدار آن برای فک پایین خلفی هستند، برخلاف چندین گزارش قبلی که ISQ های بالاتری را برای فک پایین خلفی گزارش کرده اند. نتیجه ما ممکن است ناشی از اندازه کوچک ایمپلنت های فک بالای خلفی در نمونه ما (2 از مجموع 19 ایمپلنت) باشد.
همچنین قابل توجه است که میانگین ISQ در مردان بالاتر از زنان بود، که مطابق با مطالعات قبلی بود. یافته های مشابهی در مورد ضخامت و عرض استخوان کرستال مشاهده شده است؛ زیرا استخوان مردان عموما ساختار ضخیم تر و گسترده تری دارد.
پس از در آوردن دندان؛ تشکیل استخوان و ترمیم استخوان در 3 ماه آینده ادامه می یابد. پس از 3-6 ماه از درآوردن دندان، سوکت با لایه های استخوان لامالر پر می شود، در حالی که بخش حاشیه ای سوکت درآورده شده توسط یک بریج بافتی سخت پوشیده می شود، (که به عنوان corticalization شناخته می شود).
در کلینیک دندانپزشکی ، از بین رفتن ارتفاع کرست آلوئولار می تواند در 3 ماه اول پس از درآوردن دندان به وضوح مشاهده شود. با این وجود، مطالعات گزارش داده اند که اندازه سوکت ها از 3 تا 12 ماه پس از درآوردن دندان تقریبا بدون تغییر بوده و اغلب طی 6 ماه توسط مغز استخوان اشغال می شود .
در این مطالعه بیش از 50٪ از ایمپلنتها 3 تا 6 ماه پس از استخراج دندان کار گذاشته شدند، و بقیه طی 7-12 ماه پس از استخراج کار گذاشته شدند. ما کیفیت استخوانی را بر روی CBCT مشاهده کرده و دریافتیم که کیفیت استخوان کرستال و باکولینگوال در هر دو گروه بهبود یافتند.
علاوه بر این، ما به صورت جداگانه ISQ را بین این دو گروه محاسبه کردیم، نتایج نشان داد که میانگین مقادیر ISQ در هر دو گروه بالاتر از 70 بوده و متفاوت قابل توجهی با هم ندارند. این نتایج نشان داد که دوره ی از دست رفتن دندان ممکن است تنها عامل اصلی در پایداری اولیه نباشد، زیرا عوامل دیگر مانند ضخامت استخوان و طراحی ایمپلنت می توانند آن را جبران کرده و پایداری اولیه خوبی ایجاد کنند.
یکی از محدودیت های این مطالعه، گروه کوچک افراد دارای ایمپلنت در فک بالا بود. و این برای تجزیه و تحلیل آماری کافی نبود. این یکی از عوامل کنترل نشده بود. برای روشن شدن این مسئله، یک مطالعه دیگر شامل گروه بزرگی از افراد دارای ایمپلنت در فک بالا لازم است.
محدودیت دیگر مسئله جنسیت بود. با توجه به این که اختلاف معنی داری در ضخامت استخوان بین مردان وزنان مشاهده شد، اما نتایج به طور جداگانه تجزیه و تحلیل نشده. ما پیشنهاد می کنیم مطالعات بیشتری درباره مقدار ISQ و کیفیت استخوان فک در یک نمونه بزرگتر از زنان و مردان انجام شود. علاوه بر این، اطلاعات کمی در مورد مقدار ISQ در مقایسه با کیفیت استخوان فک در مراحل قبل و بعد از یائسگی وجود دارد.
نتیجه گیری
با توجه به محدودیت ها، مطالعه حاضر نشان می دهد که مقدار ISQ به شدت با ضخامت قشر کرستال (2)، عرض استخوان باکولینگوال و 3 ) نسبت ضخامت استخوان متراکم به اسفنجی (مشاهده شده توسط اسکن CBCT ) مرتبط است. یافته های کنونی می تواند برای توسعه اندازه گیری های عینی برای پیش بینی پایداری اولیه ایمپلنت قبل از اعمال ایمپلنت و با اندازه گیری ضخامت قشر کرستال ، عرض استخوان متراکم و نسبت استخوان متراکم به ضخامت استخوان اسفنجی در 3 میلیمتر پایین تر از استخوان کرستال است استفاده شود.
مطالب مرتبط: قیمت ایمپلنت دندان